اینقدر همه چیز درهمه که واقعا نمیدونم باید چیکار کنم 

دیروز دو ساعت تمام مثل یه وحشی داشتم داد میزدم 

درس نمیخونن میشینن پای درس ولی عملا نه دخترم مثل یه کلاس دهم درس میخونه و نه پسرم 

برنامه امتحانی شون را دادن و عین خیالشون نیست 

گرفتارم 

اوضاع جسمی م میشه گفت افتضاح

از پریود های عجیب و غریب و سنگین گرفته تا دردی که از کمر شروع میشه میرسه کف پاهام 

قفسه سینه م سنگین یه بار از معده س یه بار از ریه 

و اشکی که این روزا بابت هر چیزی با دلیل و بی دلیل سرازیر میشه 

غذا پختن شده یه کابوس گنده انگار یه نفر داره بهم زور میگه 

عملا اوضاع بچه ها از دستم خارج شده اصلا و ابدا راضی نیستم 

به حرف من همون لحظه که فریاد میزنم گوش میدن باباشون هم که مجدد درگیر مشکلات یکی از نزدیکانش شده و عملا توی خونه شاید پنج تا کلمه حرف رد و بدل نمیشه 

تو این اوضاع نمیتونم از بچه ها بهش بگم چون فقط بدتر میشه شرایط 

چرا اینقدر فروردین و اردیبهشت طولانی ومزخرف شد 

پستم سراسر انرژی منفی بود 

ولی یه جوری خسته م یه جوری سردرگمم که جز اینجا جایی نبود برای حرف زدن 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد