سیستم گرمایشی را از پایین وقتی هوا گرم شد خاموش کردن
و امشب سرما یه جوری میشینه به جون آدم که فقط بخاری جوابه
من و بچه ها لباس گرم پوشیدیم بخاری برقی هم روشن و داریم میلرزیم
نمیدونم کسی از کرج اینجا را میخونه یا نه ولی باید بگم کرج ترکیب غم و شادی ش به طرز وحشتناکی کنار هم قرار گرفته به لحاط خیابون
عصر رفتم ماساژ سمت جهانشهر یه خیابون که برج های خوشگل داره کلی ویلایی باارزش داره چند تا برند لباس اونجا هست جالب اینکه اولا یه کلانتری و بیمارستان درست تو قلب جهانشره میدون که روبروی بیمارستان پراز همراه مریض و صحنه های ناراحت کننده حتی چادر هم زدن
داشتم دنبال جای پارک میگشتم که دیدم پشت سر هم آمبولا نس میاد و مریض خارج میشه انتهای خیابون دقیقا مقابل جهانشهر یه خیابون فوق العاده ضعیف نشین هست به اسم حاجی آباد پیاده بخوای بری فاصله شون پنج دقیقه س
عظیمیه با زورآباد هم همین فاصله ش
یا مهرشهر و حسین آباد
من برام خیلی مهم که ساخت خونه را دوست داشته باشم و خیابون که زندگی میکنم یه طرفه و باریک نباشه ولی این که خیابون مطرحی برام باشه هیچوقت اهمیت نداشته در واقع نه مدل ماشین نه اسم خیابون و نه هیچ چیز دیگه هیچ موقع دغدغه فکری م نبوده
ولی خیلی ها همین میشه غصه بزرگشون پسرم امسال با یه پسر گل حسابی صمیمی شد با توجه به اینکه سال دیگه میره هفتم و باید بریم دنبال مدرسه شماره مامان پسرک را گرفتم که ببینم تمایل داره بچه ها را یه جا بنویسم که خب حسابی استقبال کرد با توجه به محل مدرسه فکر کردم خونه شون نزدیک مدرسه باشه ولی خب اول که مادرش طفره رفت بعد یه ادرس حدودی داد پشت سرش اعلام کرد داریم جابجا میشیم در حالی که من فقط میخواستم ببینم کجا تمایل داره دنبال مدرسه بگردم که بهش دور نباشه
میخوام بگم بچه ها اعتماد بنقس را از ما یاد میگیرن
کاش ما والدینی نباشیم که خودمون را غیر واقعی معرفی کنیم
من همیشه به بچه های خودم میگم ما یه خانواده معمولی هستیم باغ و ویلا نداریم ماشین آنچنانی و حساب پر هم نداریم
ولی در حد خودمون یه خونه و ماشین خوب داریم که محتاج کسی نباشیم
هر کاری از دستمون بربیاد براتون انجام میدیم هر کاری را نتونستیم خودتون کار کنید تلاش کنید و آرزوهاتون را برآورده کنید
ولی میبینم بچه هایی که مثلا از زورآباد یه منطقه ضعیف نشین بچه را میفرستن مثلا عظیمیه غیرانتفاعی
خب تا اینجا هیچ مشکلی نیست دلشون میخواد بچه بهترین ها نصیب ش بشه اونجایی دلم میسوزه که مثلا توی گروه مامانا حرف از روز معلم میشه و تهیه کادو دسته جمعی یعد دقیقا یچه ای که پدرش بازرگان آهن و من بدلیل صمیمیت با مادرش کاملا اشراف دارم که توی ثروت دارن غرق میشن اعلام میکنه نفری سیصد روی هم بزاریم و فقط به معلم هدیه بدیم نه بقیه کادر
ولی درست اون بچه که شرایط کاملا معمولی داره مادرش اعلام میکنه من با نفری یک میلیون موافقم
خب چرا باید خودت را عذاب بدی برای اینکه میخوای جبران اعتماد یه نفس پایین ت بشه
فردا دقیقا بچه تو هم خودش را کم میبینه
چقدر حرف زدم کاش میشد ویس گذاشت توی وب بعد من با صدای خوشگل م روزی سه تا ویس پنج دقیقه ای میگذاشتم
خیلی نامردی د که پیام میدید ویس میدید و زنگ میزنید میگید با پست قبلی م حال کردید من کلی دلم گرفته بود براتون مهم نبود
البته که شوخی میکنم خدا را شکر حال بدم منتقل نشد حالا که فحش دوست دارید یه پست درمیون فحش میدم شاد بشید
داره نزدیک یک نصف شب میشه و همچنان سردمه
بچه ها امشب استفاده از گوشی و فضای مجازی براشون آزاده چون دیروز و امروز همه کارهای درسی و زبان شون را انجام دادن بخاط همین هم با من بیدارن
دلم چایی میخواد حس درست کردنش نیست
دلم یه کرم پودر تیره میخواد حس خریدنش نیست
دوستانی که وبلاگ تون را رمزی میکنید یا رمزی بوده رمزش را عوض میکنید حالا فرض که من بیشعور برای شما کامنت نمیزارم ولی ایا سزاواره بهم رمز نمیدید دلم براتون تنگ شده
یه چیز دیگه هم بگم چقدر خوبه توی صفحه مون مثل خودمون بنویسیم
دیدید بلاگرهای اینیستا گرام عادت کردن تبلیغ کنند و همه چیز مفت باشه براشون وقتی تبلیغ چیزی را ندارن مینویسن فلان چیز را احتیاج دارم کسی آدرس داره برام بفرسته تا مثلا یه برندی فروشگاه بره بگه بله …….
خواستم بگم یه جور گدایی به سبک مدرن هست
و خیلی بده
عزت نفس داشتن خیلی خیلی مهمه
منی که اینجا مینویسم تا شما که میخونید هر کدوم کلی مشکل داریم همه مدل ولی باید سعی کنیم از مشکلات مون قوی تر باشیم تا حل شون کنیم
وبلاگ من همچنان مشکل داره و آمار بازدید تکون نمیخوره
دوستون دارم
خدا را بغل کنید ما زمینی ها بی نهایت بی مهر و محبت یم
لش کردم روی کاناپه طوسی و دلم میخواد یه هفته هیچکس نباشم نه مامان و نه هیچ خر دیگه ای
بلاگ اسکای هم ترررر زده تو اعصابم باز نمیشه وقتی باز میشه عجیب غریب نمیدونم والا
از فرق سرم تا نوک پام هر کجا را بگی یا درد میکنه یا بعد نوشتن این پست درد میگیره
گره های پشت شونه م وحشتناک زیاد شده یا ماساژ نرید یا اگه رفتید سالی سه چهار باز تکرار کنید الان باز کردن اینا دیگه کار ماساژور خانم نیست
از صبح یه دیگ لوبیا پلو پختم یه ظرف بزرگ سالاد ماکارونی با یه عالمه پیراشکی گوشت که فقط باید سرخ کنن
سالاد شیرازی و سالاد کاهو هم حاضر کردم دلم میخواد تا جمعه دیگه ریخت گاز را نبینم
یه وقتی هفته ای دو بار از بیرون میگرفتم الان غذاهای بیرون گرون شدن و کیفیت افتضاح بودجه من دیگه اقتضا نمیکنه
چی بگم توی این مملکت روزبروز تنگ تر باید زندگی کرد
امروز یه زنی برام زنگ زد البته مودبانه ش میشه خانم ولی این از نظر من میشه زنیکه که من فکر میکردم یا ریق رحمت را سر کشیده یا افتاده ته طویله ش ولی نه مرده بود ونه مریض بود سرحال سرحال ………
کمکی نگرفتم دیروز از صبح عین یه تراکتور خونه سابیدم تا ساعت دو ،باقالی پلو با گوشت هم پختم دوش گرفتم رفتم بچه ها را اوردم دیشب موقع خواب جفتشون از حمام تا کنج اتاق هاشون یه جوری گوه زده بودن که فقط دلم میخواست بمیرم
یه آشنای محجبه داریم یه جوری آرایش میکنه دلت میخواد بهش بگی نریزه روی لباست اصلا یه وضعی وقتی روبروی هم هستیم من با یه جفت کتونی و یه شومیز شلوار ساده و ته هنرم یه ماتیک
اون با شیش من آرایش و عبای کارشده میشیم که ترکیب مضحک
مضحک تر اینکه هر بار بهم میگه خواهر جان آرایش کن بزار چشم شوهرت سیر بشه
و از نظر من حقیرترین و احمق ترین آدمها کسانی هستن که برای جلب توجه شریک زندگی شون خودشون را عوض میکنند
مشخصه چقدررررر دلم گرفته
از دست یه نفر شدیدا ناراحتم و همونقدر شدید هم دلتنگ ش هستم
هوا از دیروز نه تنها بهاری نیست بلکه کلی حال بهم زن شده یا سردت میشه میری زیر پتو یا گرم گرم میشه مثل وسط تابستون
دلم یه درخت توت سفید میخواد یکی تکون ش بده توت بریز زمین بشه پر از خاک هوا هم آفتابی باشه توت داغ خاکی بخورم
یه خاله دارم ازدواج نکرده الان هفتاد سالش از وقتی مادرش مرد تنها زندگی میکنه نمیدونم اثرات تنهایی یا خل شده یا خل بود میگه فلانی میخواد ارثم را بالا بکشه به همه زنگ میزنه میگه میخواد بیاد وسایل م را ببره منظورش منم
این روزا یادش میوفتم یاد وسایل ش که دارم برای آوردنش نقشه میکشم می افتم کلی میخندم خدا دلش را شاد کنه
یه عادتی داشتم بوسیدم گذاشتم کنار الان نمیگم شاید سست شدم رفتم سمتش ولی شب که میشه میبینم یه روز دیگه هم گذشت یه ذوق ی میکنم
ببخشید اگه توی این پست بی ادب بودم تازه دارم جمع ش میکنم برم وگرنه لبریز از حرفای مثبت هجده خفنم
قربونت برم خدا ولی بین خودم و خودت بمونه قشنگ تقسیم نکردی ریده شده تو کل روزگارم
بهشت میزبانم بود ساعت هشت صبح وقتی بارون میومد پارک سرکوچه بوی بهشت میداد
وقتی با شومیز آبی و شلوار سفید داشتم بوی تافتون را قورت میدادم و خوشحال بودم که همچنان آسمون داره میباره
ترخون تازه و یه عالمه شاهی و ریحون
چغاله بادوم و هندوونه با یه عالمه صیفی جات
ماست یونانی برای بزرگه
پنیر ویلی برای کوچیکه
هفتاد سی عربیکا سیصد گرم
فنجون نود ده که مهمون آقای قهوه فروشم و میگه تا شب سرحالم
ولی خب بارون و بوی خاک خودش یه عالمه سر حالم کرده
حتی وقتی مثل تمام چند وقت اخیر تپش قلب میاد سراغم ردش میکنم که بره و میزارم آقای داریوش بخونه
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونه های خیس ما دستای تو پاک میکرد
حتی موقع رسیدن توی پارکینگ و چرخ خرید سنگین و جابجا کردنش باز هم از پنجره های خونه داره بوی بارون میاد
گوشت قلقلی،پیازداغ فراوون ،زعفران و عدس ریز میشه عدس پلو
ماست و خیار باگل سرخ و آویشن
سبزی خوردنم حاضره
یه عالمه موسیر میزارم توی آب جوش تا ماست و موسیر خونگی درست کنم
ناهار بچه ها را میدم
کوچیکه میره کلاس ریاضی
بزرگه زبان داره
میرم آرایشگاه و یه رنگ سبز تیره مهمون ناخن م میشه
کروسان میخرم و با بچه ها میام خونه
دیشب شام با اصرار مهمون خانواده ای بودیم که خانم صاحب خانه نمیدونم از کجا دلش پر بود محل سگ بهم نگذاشت یه نصفه چایی خوردم با یه قاشق حمص و دو تا تیکه کوچیک جوجه
در عوض وقتی همه با بهت و حیرت از رفتار میزبان حرف میزدن کیلو کیلو بغض قورت دادم
هر چی رنگی رنگی دارید بپوشید و از این هوا لذت ببرید
اگه میشنوید دوستان و عزیزانتون روزهای خوبی را دارن سپری میکنن یا موفقیتی حاصل کردن از ته دل هزار برابر خودشون خوشحال بشید
دست بوس تک تک دوستانی هستم که توی پست قبلی خیلی هاشون بعد از مدتها روشن شدن
مرسی که به من سرمیزنید
یه عالمه ماچ با مخلوط ماتیک آجری رنگ و عطر نارسیس از طرف من برای شما
دوستون دارم در پناه خدا باشید
میگم در پناه خدا چون تنها آغوش امن و بی منت برای ما فقط آغوش خداست
به بغل ما زمینی ها اعتباری نیست
رفته بودم توی تراس به گل های نرگس و ناز سر بزنم که دیدم یکی از واحد های روبروی ساختمان توی تراس داره کار بازسازی انجام میده بار بعدی به گمانم رفتم طبق عادت به کوه روبرو نگاه کنم که دیدم یه عالمه اطلسی و شمعدانی مهمون بالکن ش شده دو سه روز که گذشت بعد از رسوندن بچه ها همه در و پنجره ها باز بود دیدم صدای مشاجره میاد داشتن حسابی آب و جارو میکردن که واحد پایینی کفری شده بود در جواب همسایه پایینی میگفت آخه عیده ………
بعد از اون روز همه چیز رفت روی دور تند
من ظاهراخونه تکونی نداشتم ولی هر روز یه چیزی ناپدید میشد و به این بهونه کلی کمد و کابینت بیرون ریخته میشد
دخترم دقیقا چهار بار من را کشوند تهران از ایران مال و نیایش مال بگیر تا کوروش و بازار و هر بار یه چیزی خوردیم و برگشتیم
بدون اینکه خرید کنیم البته یه بار خرید کردیم دو تا کتونی یکی سفید اون یکی سفید و آبی ،بهترین قسمت ش خریدن سبزه و گندم و سنبلی بود که سنبل را نخریدم شب عید اینجا شد هفتصد
بعد من شدم و جاده سیل آسا اصفهان و بقیه که خواب بودن تا مقصد
اصفهان شلوغ
یه عالمه مسافر
یکی دو تا مهمونی
خرید زیر سیگاری و چپق عتیقه از یه مغازه که ویترین ش تا صاحب ش همه نوستالژی بودن
خرابی ماشین
ویروس چشمی دخترم
……….
از صبح هفتم هم زندگی برگشت روی روال عادی
مهمان هم داشتم هم راه دور و هم نزدیک
ولی برای من همون روال همیشه شد
صبح نون تازه خریدن به اتاق ها سرزدن تا بقیه کارها که همیشه و همیشه دست من را بوسیده
از اصفهان لوز خریدم با لیوان چایی کنار دستم دارم مینویسم
یه دوستی دیشب توی دایرکت بهم گفت چقدر حیف که دیگه نمی نویسی
میدونم نوشته های من خیلی معمولی و پیش پاافتاده س ولی دوستی که ازش حرف میزنم لابلای روزمرگی های من کلی پست ننوشته میخونه
جوان تر که بودم فکر میکردم میشه با شروع سال جدید کلی تصمیم جدید گرفت الان یقین دارم سال جدید و غیره همه حرفی پیش نیست همیشه میشه تصمیم خوب گرفت نقشه های خوب کشید دنبال کار عقب افتاده رفت کافیه که ما اراده کنیم
امروز نوبت دکتر داشتم اول که طبقه را اشتباه رفتم و سر از دکتر آنکولوژ درآوردم و کلی رو یه آسمون خدا برای سلامتی مریض های اون مطب دعا کردم
نوبت م که شد دیدم دکتر خودم کپی برابر اصل پسرم بود به حدی این شباهت زیاد بود که طافت نیاوردم و گفتم و دکتر جوان و خوش رو خواست عکس پسرم را ببینه بیشتر از من دکتر تعجب کرد و متاسف بود عکس نوجوانی ش را نداره تا من بفهمم چقدر این شباهت زیاده
بچه های من رنگ پوستشون به پدرشون رفته من پوست م سبزه س کاملا
دلم یه دوست جنوبی میخواد در بزنه بگه بیابرات سمبوسه درست کردم
نمیدونم وبلاگ گرد و خاک گرفته من را دیگه کسی سر میزنه یا نه ولی اینبار اگر از اینجا رد شدید اعلام حضور کنید
در پناه خدا