عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره

دنیا خیلی خیلی کوچیک و راه ارتباط برقرار کردن فراوون

کاش دلمون بخواد از حال کسی باخبر بشیم 

روز معلم توی لیست تلفن هام به آقا و خانم تبریک گفتم 

و چقدر بعضی هاشون هیجان زده جوابم را داده بودن 

خب یکی از دلایل ش برمیگرده به اینکه من آدم بی شعوری هستم برای احوالپرسی و محبت کردن 

مثلا دوست گرگانی م ده بار ز میزنه من یه بار جواب میدم 

مرتب پیام میده من یه جواب کوتاه میدم 

دوست اصفهانی م مینویسه خره دلم برات یذره شده کی میای اصفهان درست همون زمان من اصفهانم مینویسم معلوم نیست

راستی فهیمه تو کجایی مثل همیشه چرا محبتت شامل حالم نمیشه

اینجا حانیه را دارم پر از عشق پر از محبت همیشه هر جا دلتنگ بودم نوشته من هستم من ولی هیچوقت شعور جبران نداشتم 

ثریا و الهام وووووووووووو من اسم همه را دلم میخواد بنویسم ولی یه نفر جا بیوفته شرمنده میشم 

امیرعلی مدتهای زیادی اینجا را میخونه چند سال پیش شیرین ترین مشاوره ها را اون میداد ورق برگشت اونقدر برگشت که الان کامنت هاش را تابید نمیکنم از بس که محکومم میکنه و توهین میکنه 

دوستان وبلاگ نویس ماه ماه دارم مثل نسیم مریم نسترن سارینا آیدا خانوم ف ووووووووومن بی معرفتم حتی یه پست شون را از دست نمیدم ولی برای کامنت گذاشتن بی همت

با وجود اینکه میدونم چه ادم نچسب و بی معرفتی هستم ولی وقتی کسی با خودم مثل خودم رفتار میکنه دلم میگیره بدون اینکه بهش بگم 

عادت کردم 

مثل فامیل دور که حتما هفته ای سه چهار برام برام یه چیزی یه متنی میفرسته من عین بز فقط میخونم بدون حتی فرستادن یه استیکر ولی وقتی دو هفته میره سفر میگم کجاست یعنی 

اینا را گفتم بگم توی روابط تون با شخصیت عمل کنید چه زمانی که مایل به ارتباط هستید و مهربونی میکنید و چه زمانی که تصمیم میگیرید فاصله را رعایت کنید و ورق تون کاملا برمیگرده 

هم برای مهربونی تون دلیل داشته باشید هم وقت سرد شدن و نامهربون شدنتون اونقدر شعور داشته باشید که در حد یه گفتگو ی نیم ساعت توی کافی شاب وسط خیابون یا پشت تلفن به جای ریز ریز عوض شدن صراحتا اعلام رفتن کنید 

شاید یکی مثل من ادم درون گرایی باشه به شما نگفته باشه که براش مهم هستید که آدم حسابی تصورتون کرده 

که دلش به همون حضور کمرنگ تون خوش بوده 

شاید نگفته ولی شما کمتر گاو باشید 

مثلا که چی این همه حساب کتاب کردن 

باورتون میشه من میخواستم بیام یه چیز دیگه تعریف کنم 

ولی این روزا اینقدر ذهنم بهم ریخته س و تحمل شرایط برام تهوع آور شده که میام پراکنده مینویسم 

میخواستم بگم دنبال خونه که میگشتم اصفهان یه اشنای هزار سال پیش توی یکی از این پیج های مشاور املاک کامنت م را دیده بود برام پیغام گذاشت 

شماره گذاشت و نوشته بود مطمئنم من را یادت نمیاد ولی من حتی ادرس خونه تون هم یادم مونده 

ولی اشتباه میکرد من شناختم ش ز هم زد م بیست سال پیش کجا و حالا کجا 

مکالمه را با شما شروع کردم آروم و خوشحال ولی آشنای قدیمی هیجان داشت از خونه شون توی اون بن بست 

تا بقیه که توی اون کوچه بودن 

دوستای مشترکی که من از هیچکس خبر نداشتم و اون تا حدودی اطلاع داشت 

عکس بچه ها را فرستادم عکس بچه هاش را فرستاد

بهش گفتم آخرین بار خوشمزه ترین جوجه کباب را خونه شما خوردم 

برم اصفهان یه فرصت دو ساعت میگذارم برای دیدنش 

شماره ش را سیو کردم عکس وات ساپ ش توی ذوقم زد البته تفاوتی توی خوشحالی م بابت پیدا کردنش نداشت ولی خوب شد اول عکس ش را دیدم 

خب حتما من هم یه دنیا تعقیر کردم عکس خانوادگی ش را فرستاد انگار روزگار بهش سخت گذشته بود میدونم مشکل مالی اصلا نداشت ولی خب 

براش از خودم عکس فرستادم نوشت از اون روزا فقط موهات همون شکلی باقی مونده و بس 

نوشت اگر توی خیابون میدیدمت محال ممکن بود بشناسم

روزگاره دیگه رد پاش میمونه 

مخصوصا برای زنی مثل من که نه بینی عمل کرده نه موهاش را رنگ میکنه و نه دلش میخواد از قالب خودش بیرون بیاد

بچه ها خوابیدن 

تمرکز ندارم امروز عربی که کامل مسلط هستم را نمیتونستم برای دخترم توضیح بدم 

باید همت کنم برم یه چکاب کامل 

و دندون پزشکی این قورباغه چندش و کثیف 

امروز به طرز عجیبی دلم میخواست سر خاک بابام بودم و گریه از ته دلم میشد بهونه ش مزار بابام 

پسرم امروز پرسید اگر قرار بود حیوون باشی دوست داشتی چی باشی 

گفتم خر 

گفتم چون توی این دنیا نفهمیدن راحت ترین کار دنیاست 

بچه گی م توی زادگاه پدری م یه دیوونه بود خودش را با اسم خودش خطاب میکرد 

میگفت اصغر خره از هیچی ناراحت نمیشه چون اصغر همیشه خوشحاله هیچوقت نمیمیره و کلی میخندید 

منم اگه خر بودم هیچوقت دلتنگ هیچ گاوی نمیشدم از هیچی هم دلم نمیگرفت

حالا که این همه دری وری را خوندید خواهشا برید اهنگ تقدیر شادمهر که یه تیکه ش توی عنوان اومده را گوش کنید 

اگه دلتون خواست دو بار گوش کنید خدااااااااست





همه ما آدم‌ها یه وقتایی یه روز و شب هایی کم میاریم 

یه جاهایی اینقدر میمونیم وسط بحران که عبور کردن از 

اون شرایط انتخاب بین عقل و احساس اصلا کار آسونی نیست

بنظر من آدمی که عقل را انتخاب میکنه درسته همه براش 

دست میزنن و میشه یه آدم قوی ولی باور کنید این آدم قوی 

موقع گذر کردن از احساس و انتخاب عقل یه جوری میشکنه که 

دیگه هیچوقت هیچوقت مثل روز اول ش نمیشه




این روزا پست هام سراسر شر و ور هست شما ببخشید

جان من و جهان من فقط تو هستی(دلنوشته)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بی تو بودن درد دارد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.